هوا گرگومیش بود و نمیشد تشخیص داد دارد روز میشود یا شب! تووی ماشین نشسته بودم و جایی میرفتم که مقصد رو نمیدونستم، راننده هم مشخص بود در آینه اش هی نگاهم میکند! فقط میرفتیم، تلفن را برداشتم و شماره را گرفتم، با تصور اینکه یک راننده است و من از او ۲۰ هزار تومان طلب دارم منتظر پاسخی از آنطرف خط شدم، چند بوق کشدار خورد، و بعد یک صدای جیغ مانند کودکانهای جواب داد: الو الو الوووووو! و از صداها معلوم بود چند بچه دیگر هم اطرافش هستند و دارند سر این
درباره این سایت